اگر فارغ از هر تحلیل سیاسی و تاریخی به سریال «چرنوبیل» به عنوان اثری که قصد دارد کلیت یک حادثه واقعی و تاریخی را روایت کند نگاه کنیم شاید تحلیل کاملی به دست نیاید اما نگاهی کاملاً سینمایی است که ارزشها و ضعفهای هنری این اثر را میتواند به خوبی مطرح کند. «چرنوبیل» سریالی است با ضعفهای بسیار که ماندگار خواهد بود، محصول ماندگار «اچبیاو» به تأثیر آغاز و پایان درخشانش چنین ویژگی مهمی دارد که بتواند جزو سریالهای مهم چند سال اخیر باشد.

«چرنوبیل» اثری جذاب و مینی سریالی دیدنی است که سازندگانش تا حد امکان از اضافهگویی پرهیز کرده و مخاطب از ابتدا تا انتهای اثر در همان سکانس اول وارد ماجرایی جذاب میشود و با کاراکترهای قهرمانش همراه شده تا شاید راهی برای نجات پیدا کند. به مرور زمان با پیشروی قصه سریال ابعاد فاجعهای که «چرنوبیل» راوی آن است گستردهتر شده و این گستردگی و لزوم همبستگی و فداکاری افراد برای نجات دنیا در «چرنوبیل» به عنصری در راستای جذابیت بخشیدن به سریال تبدیل شده و از طرفی موانع موجود برای همبستگی و فداکاری برای نجات و مدیریت بحران، جدالی در افکار و عقاید و از طرفی جدالی برای بقا یا فداکاری ایجاد کرده که تصمیمگیری و رفتارها در این موقعیت، کاراکترها را از یکدیگر جدا میکند.
پیش از دیدن «چرنوبیل» شاید این حس کنجکاوی با مخاطب همراه باشد که فاجعه چرنوبیل در قالب یک سریال چگونه به تصویر کشیده شده، به طور قطع،موضوعات بسیاری برای پرداختن وجود دارد که میتواند تأکید و تکیه سازندگان سریال را با خود به همراه داشته باشد اما سازندگان «چرنوبیل» رویکرد بسیار متفاوتی برای به تصویر کشیدن این حادثه تراژیک داشتهاند.

به تصویر کشیدن اتفاقات تلخ که میتوانند عمق فاجعه را نشان دهند و از طرفی مخاطب را در فضای مورد نظر قرار داده و با سریال همراه سازند مسألهای قطعی است که نشان دادنش دور از ذهن نیست اما «چرنوبیل» به شکل زیرکانهای مسائل خود را مطرح میکند که به طور حتم ،مسائلش از اصلیترین دغدغههای سیاسی کشور آمریکا به حساب میآید.
مخاطب قرار است با یک اتفاق تاریخی و یک قصه که شاید پایانش را میداند مواجه شود و سازندگان «چرنوبیل» قصد غافلگیری یا فضاسازی برای ایجاد حس تعلیق ندارند. قرار است مخاطب درگیر فضایی تراژیک شود و به عمق یک فاجعه پی برده و در جریان اتفاقاتی قرار گیرد که ممکن است دوباره برای دنیا رخ دهد. در این بین «چرنوبیل» هشداری از جنس سیاستهای آمریکایی به همراه دارد و تمرکز سازندگان سریال برای فضاسازی و عمق بخشیدن به فاجعه در حدی است که با توجه به واقعی بودن ماجرا، «چرنوبیل» حتی در بطن خود حسی از وحشت و ترس را به مخاطبش القا میکند.

«چرنوبیل» روایتگر یک فاجعه انسانی است که البته ارتباطی با جنگ ندارد اما بی ربط به جنگ هم نیست، «چرنوبیل» قصد دارد فاجعه هستهای شهر پریپیات را نشأت گرفته از یک فکر و دیدگاه یا به معنای دقیقتر ایدئولوژی بداند و این منظور را به زیرکانهترین شکل بیان میکند. «چرنوبیل» قطعاً مخاطبانش را که در کنار کاراکترهای منفعل سریال قرار داده به شدت درگیر تفکر درباره موضوعی که مطرح شده میکند.
اتفاقات و دلایلی که منجر به بیشتر شدن عمق فاجعه میشوند به شکل مضحکی پیش میروند و در این بین مضحکهای که مخاطب شاهدش است با پرداختن به جزئیاتی دقیق به راحتی واقعی به نظر رسیده و قابل درک میشوند و آن چیز که اتفاقات را قابل درک میکند فضایی است که مخاطب در آن قرار گرفته و از طرفی دیدگاه ایدئولوژیک کاراکترها نیز به این مسأله کمک کرده است. اکثر کاراکترها که مقامات ارشدی در شوروی به حساب میآیند آبروی نظام کمونیستی شوروی را بالاتر و مهمتر از جان افرادی که در خطر هستند میدانند و به همین دلیل فاجعه را پنهان کرده و در جلسات خود برای فرار از مسئولیت مجبور به بیان این مسأله هستند که فاجعهای رخ نداده و همه چیز تحت کنترل است در حالیکه در واقع اینگونه نیست.

در این بین تنها یک کاراکتر است که نگاهی متفاوت با دیگران دارد و یک مقام دیگر را نیز با خود همراه میکند. این نگاه متفاوت در کنار نگاه دیگر افراد به فاجعهای که رخ داده، باعث ایجاد حس همزادپنداری بین مخاطب و دو کاراکتر تنها میشود. آنها به خوبی شمایل دو قهرمان زمینی را پیدا میکنند، قهرمانهایی ملموس و باورپذیر که قدرتی خارقالعاده ندارند. چنین فضاسازی و نگاهی به شخصیتهایی که میتوانند بیشتر از این به قهرمان تبدیل شوند نشانه تلاش سازندگان این سریال برای فضاسازی واقعی در کنار فضایی کاملاً رئال است که در نتیجه آن برقراری ارتباط عاطفی واقعیتر از سوی مخاطب با کاراکترها را میتوان به وضوح دید و حس کرد.
«کریگ مازن» ( نویسنده و خالق سریال ) و « یوهان رنک» ( کارگردان ) ، بدون کمترین مقدمه قصه را شروع میکنند، مخاطب با آغاز سریال همانند کاراکترهای «چرنوبیل» قدم در یک فاجعه رخ داده میگذارد و باید بخشی از استرسی که کاراکترها به دوش میکشند را حس کند، طبیعتاً در این وضعیت، تلاش برای بهبودی اوضاع و کنترل بحران کمترین انتظاری است که به وجود میآید اما سران شوروی در این سریال بیش از هر چیز به پروپاگاندا و جوسازی فکر میکنند و این موضوعی است که در «چرنوبیل» دلیل اصلی فاجعه مطرح میشود. به مرور بر خلاف انتظار عدم صلاحیت و وجود تکنولوژی برای جلوگیری از رخداد حادثه انفجار راکتور چهارم، دلیل عمیقتر شدن فاجعه معرفی نمیشود بلکه عدم صداقت و بیش از هر چیز وفاداری و ایمان به سوسیالیسم شوروی است که فاجعه چرنوبیل را در سریال «چرنوبیل» رقم میزند هر چند که ممکن است از نظر تاریخی چنین دیدگاهی غلط باشد اما در این سریال قدرت سازندگان در فضاسازی و شخصیتپردازی واقعیت را میتواند پنهان کند.

مخاطب با دیدن سریال در جایگاه یک کاراکتر منفعل قرار میگیرد که کاری از او برای جلوگیری از عمیقتر شدن فاجعه برنمیآید اما شاید بارها به خاطر دیدگاه عجیب کاراکترها که باید نقش ناجی مردم را بازی کنند عصبانی شده و قطعاً رفتار و دیدگاهی که مخاطب شاهد آن است برای بیننده نفرتانگیز است و این موضوعی است که قطعاً پس از فضاسازی، روایت قصه و درگیر کردن مخاطب به عنوان محتوا بیش از هر چیز نکته مورد نظر سازندگان «چرنوبیل» است که به خوبی در قالب یک اثر نمایشی به تصویر کشیده شده و روایت میشود.
در صحت اتفاقاتی که در این سریال روایت میشوند شبهاتی وجود دارد اما نویسنده و کارگردان در تفاهمی مشخص با تکیه بر نزدیک بودن چهره کاراکترها به نمونههای واقعیشان و فضاسازی، روایت قصه واقعی را کنار گذاشته و با رعایت اصل ماجرا همه آن چیزی که خود مد نظر دارد را روایت میکند و شاید بتوان «چرنوبیل» را به تحریف تاریخ محکوم کرد اما زیر سوال بردن کلیت آن کار سادهای نیست.
«چرنوبیل» اثری است که فرم و محتوایش در رابطهای درست و دقیق با دقت نویسنده و کارگردان میتواند نظر هر بینندهای را به خود جلب کند. اندک کاراکترهای دوستداشتنی «چرنوبیل» تنها برای به خطر انداختن جانشان تبدیل به قهرمان نمیشوند بلکه ایستادگی آنها در برابر سیستمی که سریال تعریف میکند آنها را به قهرمان تبدیل کرده است. « لگاسوف » در پایان سریال برای افشاگریاش تبدیل به قهرمانی کامل و کاراکتری دوستداشتنی میشود و از آنجا که مسأله ایدئولوژیک موجود در جامعهای که «چرنوبیل» در آن روایت میشود در برابر قهرمان قرار گرفته، دلیل اصلی فاجعه بدون تأکید میتواند دیدگاه همین افراد و وفاداریشان به سوسیالیسم شوروی مطرح میشود و مخاطب مسخ شده قطعاً به راحتی این مسأله را میپذیرد. با توجه به این نکات «چرنوبیل» را میتوان حاوی تلنگری زیرکانه دانست که با رجوع به تاریخ قصد دارد به جهان امروز تلقین کند و به قدری سریال در بیان عمق فاجعه خوب عمل میکند که قدرت قضاوت درباره حقیقی یا غیر حقیقی بودن این تلنگر را از مخاطب میگیرد.

قطعاً لزوم ساخت چنین سریالی اغراقآمیز چون «چرنوبیل» با رویکردی کاملاً سیاسی در کشور آمریکا میتواند به راحتی قابل درک باشد و وقتی استقبال از این سریال در سطح جهان را شاهد هستیم میتوان «چرنوبیل» را در جذب مخاطب اثری موفق دانست که با توجه به ریزبینی سازندگانش در فضاسازی و خلق موقعیتی درست در ارائه مضمون مورد نظر سازندگانش نیز با وجود ضعفهای فراوانش میتوان آن را اثری موفق دانست.
نویسنده: علی ناصری